آفت زدایی شهید مطهری از بوستان فرهنگ در بیان علامه مصباح (2)
یکی از ثمرات اعتقاد به توحید این است که مؤمن بینشی یکسان به همه انسانها داشته باشد؛ زیرا همه بنده خدا هستند. تفاوتهای نژادی، قومی و طایفهای برای این است که زندگی اجتماعی در این دنیا بهتر اداره شود:
بیانات علامه مصباح یزدی
ملامت ملیگرایان و سکولارها
یکی از ثمرات اعتقاد به توحید این است که مؤمن بینشی یکسان به همه انسانها داشته باشد؛ زیرا همه بنده خدا هستند. تفاوتهای نژادی، قومی و طایفهای برای این است که زندگی اجتماعی در این دنیا بهتر اداره شود:یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر؛ (سوره حجرات، آیه13) «ای مردم ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را جماعتها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بشناسید، هر آینه گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست، خدا دانا و کاردان است».
پوست سفید یا سیاه و تفاوتهای خون و زبان در قرآن ملاک ارزش نیست، بلکه تنها وسیله شناخت جوامع است. ملاک ارزش، برخاسته از تفکر توحیدی و پرهیزگاری است. خدای جهان یکی است و به همه بندگانش بهطور یکسان مینگرد، تا وضع خود را تغییر دهند. هر کس تقوای بیشتری دارد، نزد پروردگارش عزیزتر است. اما عدهای آمدند و گفتند: ملیت هم یک ارزش مستقل است و گروهی نیز متوجه نیستند و میگویند: اهلاً و سهلاً، باید به نژاد خود افتخار کنیم و به گذشته اجداد خود ببالیم. بدیهی است هنگامی که مسائل فرعی جزو اصول قلمداد شود رفتهرفته مسائل اصلی و اساسی رنگ میبازند.
امام خمینی (ره) و شهید مطهری در سخنان خود بارها بر قرآن، اسلام و خدا تأکید میکردند، اما ناگهان با افرادی روبهرو میشویم که در گفتههای خود بر ملیت، فرهنگ باستانی و... پای میفشارند؛ دیگر نمیخواهند نام خدا را بر زبان جاری سازند؛ اسلام را کمتر مطرح و رفتهرفته اصلاً آن محوریت را فراموش میکنند و حرفهای روشنفکرپسند میزنند. توجیهشان هم این است که فرهنگ جهانی امروز مسائل مذهبی و اعتقاد به عالم برزخ و قیامت را برنمیتابد و غربیها از این حرفها خوششان نمیآید. در فرهنگ اسلامی گفته میشود:
قُمِ اللَّیلَ إِلا قَلِیلا نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلا أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا؛ (سوره مزمل، آیات2ـ4) «شب را زنده بدار، مگر اندکی را، نیمهای از آن را یا اندکی از نصف کم کن یا اندکی بر نیمه بیفزای و قرآن را شمرده شمرده بخوان».
سحرخیزی، استغفار و عبادت، سفارشهای قرآن است، نه دستورهای من. کسانی که عمر خود را نیمهشبها در عشرتکدهها، تماشاخانهها و... بیهوده میگذرانند، به هیچ روی اهل سحرخیزی نیستند؛ نمیخواهند استغفار کنند؛ اصلاً این برنامههای معنوی با طبع و میل آنان همخوانی ندارد؛ تا صحبت شب اول قبر و روز حساب میشود قیافههایشان را در هم میکشند که چرا عیش ما را منغص میکنید؟! قرآن فراوان بر یاد مرگ تأکید میکند و پیامبر (صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام)، فردی را زیرک میدانند که بیشتر به یاد مرگ باشد، در حالی که این افراد تا اسم مرگ را میشنوند عصبانی میشوند. این دو فرهنگ با هم سازگار نیستند؛ هنگامی که یکی پررنگ شود، دیگری رنگ میبازد.
امروز در بسیاری از نوشتهها و رسانهها به این واژهها و اندیشههای نهفته در معانی آنها برمیخوریم: ناسیونالیسم، سکولاریسم، لیبرالیسم، و... و تلاش میشود که ملیتگرایی، آزادیخواهی، بیبندوباری، تفکیک دین از سیاست و...، عناصر اساسی فرهنگ ما را تشکیل دهند تا با فرهنگ الحادی جهان هماهنگ شویم! و متأسفانه دیگر از آن عناصر حیاتبخش، رشددهنده، معنوی و پویای اسلام صحبتی نمیشود، در حالی که لیبرالیسم با اسلام سازگاری ندارد. سکولاریسم دین را برنمیتابد. اگر بناست دین از سیاست جدا باشد، پس چرا با انگیزه مذهبی کار سیاسی کردیم؟ چرا انقلاب کردیم و نامش را اسلامی نهادیم؟ مگر این کار سیاسی نبود؟ بنابر این فرض «انقلاب اسلامی» یک ترکیب ناهماهنگ و متناقضنماست، زیرا هم مذهبی است و هم سیاسی.
اسلام و سیاست تنها با جایگزینی عناصر فرهنگ غربی الحادی و التقاطی از هم تفکیک میشود و با این جدایی، روزی فرا میرسد که دیگر خبری از آن اعتقادات و ارزشها نیست و یا چنان رنگ میبازند که گویی وجود نداشتهاند!
عناصر فعال در این جریان، همان عناصر فرهنگ غربی هستند؛ نه غرب به معنای جغرافیایی، بلکه به معنای فرهنگ لائیک. در این فرهنگ افراد دین را از زندگی اجتماعی و مسائل جدی آن جدا کردهاند. آنان مذهب را به صورت یک سلیقه شخصی از رابطه فردی انسان با خدا، آن هم یک رابطه رومانتیکی تصور میکنند. این روند با اسلام و انقلاب اسلامی هیچ سازگاری و تناسبی ندارد.
آیا باید از اینکه عناصر فرهنگ غربی را در اثر تعامل با آنان جذب کنیم و فرهنگ خود را به این صورت رشد دهیم ـ و در واقع به سقوط بکشانیم ـ خوشحال باشیم؟! میگویند: عناصر جدیدی به دین افزودیم؛ و این، لازمه تعامل و ارتباط فرهنگهاست و موجب تقویت میشود. این شادمانی مانند شادی کسی است که به بدنش مادّه مسمومی تزریق کردهاند و چون حجمی بر بدنش افزودهاند احساس بزرگی میکند؛ اما نمیداند پس از اندکی، این سم کشنده او را از پای در میآورد. البته مقیاس زمان در زندگی اجتماعی با مقیاس زمان در زندگی فردی، تفاوت دارد:
وَیسْتَعْجِلُونَک بِالْعَذَابِ وَلَن یخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یوْمًا عِندَ رَبِّک کأَلْفِ سَنَه مِّمَّا تَعُدُّون؛ (سوره حج، آیه47) «از تو به شتاب عذاب میطلبند و خدا هرگز وعده خود را خلاف نمیکند و یک روز از روزهای پروردگار برابر هزار سال است از آن سال که میشمرید».
رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) که عمری خون دل خورد تا تعصبهای قومی عربها را براندازد، میفرماید بین عرب و عجم فرقی نیست. از همان روزهای نخست، بلال حبشی در جایگاه وزیر تبلیغات و ارشاد رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) قرار گرفت. او سیمایی سیاه داشت؛ عربی را به خوبی نمیدانست؛ حرف شین را بهدرستی تلفظ نمیکرد و اشهد را اسهد میخواند، اما با این حال مؤذن پیامبر (صلى الله علیه وآله) بود. عربها میگفتند: با وجود این همه موذن فصیح و خوشلهجه عرب، چرا باید چنین کسی اذان بگوید؟ پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) با این رفتار، میخواست به طور عملی به آنان ثابت کند که بین سیاه و سفید و نیز عرب و عجم تفاوتی نیست.
با تأکیدهای فراوان پیامبر (صلى الله علیه وآله) بر لزوم تحقق این ارزشها، افتخار به ایرانی بودن و برتریهای نژادی روا نیست. در انقلاب اسلامی، طوایف گوناگون فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن شرکت داشتهاند و نقش خود را ایفا کردهاند. نژاد پرستی و هر تفکری که منجر به اختلاف و تفرقه شود، در این نظام پذیرفته نیست.
اگر عناصر بیگانه به مجموعه مبانی فکری و ارزشی اسلام راه یابند، کمکم به دلیل ناسازگاری، عناصر اصلی بیرون خواهند رفت. زمانی خواهد رسید که از اسلام چیزی نمانده، جز همان نامی که رسول اکرم (صلى الله علیه وآله)، امیرمؤمنان (علیه السلام) و ائمه اطهار (علیهم السلام) پیشبینی کردند:
قال علی علیه السلام: یأتی علی الناس زمان لا یبقی فیهم من القرآن الاّ رَسمهُ و من الاسلام الاّ اسمه؛ (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره369) «حضرت علی (علیه السلام) فرمود: بر مردم روزگاری خواهد آمد که در بین آنان از قرآن چیزی جز خطوطش و از اسلام جز نامش باقی نماند».
قرآن به زیبایی چاپ و با آوای دلنشین خوانده میشود، در حالی که نه به معنایش توجه میکنند و نه به دستورهایش عمل؛ زیرا بر این باورند که تاریخ مصرف چنین عقایدی به سر آمده است. اینجاست که فرمانهای خداوند درباره اجرای حدود و کیفر تبهکاران، مجازات فسادهای اخلاقی و تازیانه زدن به خلافکاران به دست فراموشی سپرده میشود. قرآن تأکید میکند مبادا تحت تأثیر عواطف واقع شوید:
ولا تَأْخُذْکم بِهِمَا رَأْفَه فِی دِینِ اللَّهِ إِن کنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِر؛ (سوره نور، آیه2) «و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید مباد که در حکم خدا نسبت به آن دو دستخوش ترحم گردید».
عواطف نباید مانع از اجرای حدود شود، حتی اگر مجرمانْ آبرودار باشند. کسانی که امنیت اخلاقی و هویت مذهبی جامعه را مورد تهدید قرار میدهند باید به سزای کارهای خلافشان برسند، زیرا این برای همه جامعه سلامتی روانی به بار میآورد و آنها را به اجرای عدالت امیدوار میکند. این حرکت به ظاهر خشن مانند جراحی بیماری است که از یک دمل چرکین و غده سرطانی رنج میبرد و پزشک با برداشتن آن غدّه او را از یک خطر حتمی نجات میدهد.
فرهنگ غربی میگوید: اینها خشونت است؛ اعلامیه حقوق بشر اجازه چنین مجازاتی را نمیدهد زیرا این کارها به کرامت انسانی لطمه میزند؛ این رفتارهای تند دیگر تاریخ مصرف ندارد و برای 1400 سال پیش بوده است! همان کسانی که از اسلام و انقلاب اسلامی با آب و تاب حرف میزنند؛ و قرآن را به خوبی میخوانند و شاید بگویند ما به این انقلاب مذهبی افتخار میکنیم، هنگامی که پای عمل به میان آید میگویند: زمانه اجرای این احکام به سر آمده است.
شهید مطهری کسی بود که در برابر این افکار وارداتی ایستاد و به جای ملیتپرستی، بر فرهنگ معنوی اسلام تکیه کرد. او در مقابل یورشهای فرهنگی و تهاجم شدید به بنیانهای اصیل شیعه و موازین قرآن و عترت، همچون صخرهای استوار ایستاد و همه توفانها، امواج سهمناک، جزر و مدها و فرسایشها را به جان خرید؛ مبادا دین و قوانین اسلامی به حاشیه رفته، فراموش شود و تنها از آن پوستهای بر جای ماند.
رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) درباره غربت اسلام و مدافعانش میفرماید:
انّ الاسلام بدا غریباً و سیعود غریباً کما بَدا فطوبی لِلغربا؛ (نهج الفصاحه، ص125) «اسلام در آغاز غریب بود و باز غریب خواهد شد، خوشا بهحال غریبان».
استاد مطهری نیز تنها و مظلوم، در برابر این امواج بر ساحل قرآن و عترت ایستاد و مقاومت کرد. آن شهید والامقام فریاد برآورد که ما ایرانیان به لحاظ ریشههای طبیعی و نژادی به اقوام آریایی وابستهایم، ولی از لحاظ تفکر، فرهنگ، سنن و نهادهای اجتماعی به اسلام. اگر اولی را اصل بگیریم، با غرب خویشاوندیم و این وضع خسارتهای ناگواری برای ما دارد، زیرا با مسلمانان جهان بیگانه میشویم. بهعلاوه مشترکات نژادی بهجای آنکه مایه استحکام وجدان جمعی و همبستگی ملی شود، یا جدایی و تنافر به وجود میآورد، یا ملیتی ضعیف و ناپایدار میسازد. مطهری فریاد زد اختلاف رنگها، نژادها و زبانها که عدهای آنها را ملاک برتری، امتیاز و جدایی ملتها از یکدیگر میدانستند اصالتی ندارد. آن مردمی عزیز و شریفاند که به سوی هدایت، رشد و تعالی، که قرآن و سنت خطوط آن را ترسیم کردهاند، گام بردارند.
منبع مقاله :
سخنرانی درباره شهید مرتضی مطهری؛ مصاحبه با علامه مصباح بهمناسبت دهمین سالگرد شهادت استاد مطهری
www.harfeakhar.com
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}